جدول جو
جدول جو

معنی خر مستی - جستجوی لغت در جدول جو

خر مستی
شنگول، پایکوبی، گلاویز شدن، شوخی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمستی
تصویر سرمستی
مستی، سرخوشی، غرور و تکبر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَ)
دهی از دهستان کاغۀ بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 154 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ دَ)
خر وحشی. فراء. یحمور. عیر. بنات سعده. بنات کداد. خرگور. گور. گورخر، علج. (یادداشت بخط مؤلف). خر صحرائی و وحشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
احمق. نادان. (آنندراج) ، سیاه مست. لول. قره مست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
مستی. مخموری:
در سر آمد نشاط سرمستی
عشق با باده کرد همدستی.
نظامی.
، سرخوشی:
ملک زاده در آن ده خانه ای خواست
ز سرمستی در او مجلس بیاراست.
نظامی.
، غرور. تکبر:
می دواندش ز راه سرمستی
میزدش بر بلندی و پستی.
نظامی.
، مدهوشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرمست
تصویر خرمست
مست مست سیاه مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمستی
تصویر سرمستی
مستی مخموری، سر خوشی، مدهوشی، غرور تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد مستی
تصویر بد مستی
عمل بدمست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمستی
تصویر سرمستی
سرخوشی، غرور
فرهنگ فارسی معین
کیف، مستی، نشئه، سرخوشی، تکبر، خودخواهی، غرور
متضاد: خماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیاه مست، مست مست، طافح، مست لایعقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روی مستی، حرکات مستانه
فرهنگ گویش مازندرانی
جدی نگرفتن کار
فرهنگ گویش مازندرانی
شنگول، سرحال
فرهنگ گویش مازندرانی
زر دستی، ظرفی که در آن میوه، سبزی و پنیر گذارند، پیش دستی
فرهنگ گویش مازندرانی
گلاویزی شدن در بازی بی ضابطه
فرهنگ گویش مازندرانی